یه چند روزیه دارم به این فکر میکنم که چقدر موسیقی تو زندگیم نقش داشته.
یه جمله هست که میگه میخواهی منو بکشی؛ قدرت فکر کردنمو بگیر و. احتمالا واسه ی من باید به جای بخش آخر کلمه ی موسیقیو بذارم :))
من از بچگی عاشق موزیک بودم و  از نه سالگی نواختنو شروع کردم، نواختنی که کاملا مدیون پدر و مادرمم. چون من تو اون سن هیچ میلی به رفتن نداشتم ولی هر هفته منو و بردن کلاسو اوردن و خب تو این سن به جایی رسیدم که علاقه ی شدیدی به نواختن سازم دارم. (و خب طبعا رفت و امدمم دیگه با خودمه :| :))
این بخشی بود که خودم توش نقش دارم. بخش دیگه اینه که من تقریبا وقتی پامو از در خونه میذارم بیرون، هندزفیریو میذارم تو گوشم و تا مقصد در نمیارم و این تازه غیر از مواقعیه که تو خونه موزیک گوش میدم. یعنی بخوام یه درصدی بگیرم،با توجه به حداقل یه ساعت تمرین توی روز و موزیک گوش دادنام، حداقل یه ده درصد زندگی من وقف موسیقیه که تو طولانی مدت اصلا کم نیست به نظرم :|
پ.ن: وقتی که از خوندن ریاضی خسته شدی و هوس میکنی بنویسی :))
پ.ن۲: کی میشه تابستون بیاد من یکم بیشتر کتاب بخونم؟ :( 
از اول امتحانا من نهایتا روزی نیم ساعت تونستم بخونم :|
پ.ن۳: دیشب برای رفع خستگی فیلم The intouchables رو دیدم. و خیلییی خوبی بود. با موسیقی فوق العاده ی Ludovico Einaudi. خلاصه شدیدا پیشنهاد میشه.
                                                             


عامل حیاتی به نام موسیقی

بفرمایید موزیک ۱

فرم‌های موسیقی، یک‌بار برای همیشه! :)

  ,تو ,یه ,ی ,| ,موزیک ,    ,| پ ,که تو ,موزیک گوش ,حداقل یه
مشخصات
آخرین جستجو ها